loading...
عشق دو روزه
مهدي هيكلي بازدید : 10 شنبه 04 آبان 1392 نظرات (0)

یکی بود یکی نبود....

مردی بود تنهای تنها

زنی بود که آن هم تنها بود

زن به آب رودخانه نگاه میکرد و غمگین بود

مرد به آسمان نگاه میکرد و غمگین بود

خدا غم آنها را می دید و غمگین میشد....

خدا گفت:شما را دوست دارم که همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید

مرد سرش را پایین آورد و به آب رودخانه نگاه کرد و زن را دید و زن به آسمان نگاه کرد و مرد را دید

خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند

خدا خوشحال شد و هز باران بارید

مرد دست هایش را بالای سر زن گرفت تا خیس نشود

زن خندید

خدا به مرد گفت:

دستهای تورا قدرتمند میسازم تا با آن ها خانه ای بسازی تا هر دو در آن زندگی کنید

مرد زیر باران خیس شده بود

زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت

مرد خندید

خدا به زن گفت:

به دستهای تو همه ی زیبایی ها را میبخشم تا خانه ای را که او میسازد زیبا کنی

مرد خانه ای ساخت..و زن آن را گرم کرد و آن ها خوشحال بودند

خداهم خوشحال بود




| *| نوشته شده در و ساعت توسط Hana | 10 نظر

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اين سايت براي افراد 13 سال بالا و افراد مجرد است و براي پيدا كردن دوست دختر است و موضو ع هاي سكسي وجود ندارد. بهراحتي استفاده كنيد و چه مطلبي مي خواهيد در نظر خود بگوييد . MAHDIWOLF
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    متشريم كه وبلاگ را من را انتخاب كردي باز مي آيي؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 47
  • بازدید ماه : 55
  • بازدید سال : 103
  • بازدید کلی : 1,051
  • کدهای اختصاصی
    اين سايت براي افراد 13 سال بالا و افراد مجرد است و براي پيدا كردن دوست دختر است و موضو ع هاي سكسي وجود ندارد. بهراحتي استفاده كنيد و چه مطلبي مي خواهيد در نظر خود بگوييد . MAHDIWOLF